آرشآرش، تا این لحظه: 11 سال و 8 روز سن داره

پسر اردیبهشتی من ** آرش **

آرش بی دندون حالا داره یه دندون

شنیده بودم که بعضی از هم سن های آرش دندون در آوردن آرش هم علایم دندون در آوردن مثل خارش لثه رو داشت برای همین از دوماه پیش هر از چند گاهی لثه هاش رو چک  میکردم و میدیدم خبری  نیست . ولی چند روز پیش که اومدم  لثه ش رو چک کنم دیدم انگار یه لکی رو لثه شه. چراغ قوه گوشیم رو روشن کردم و اساسی نگاه کردم و دیدم ّ بببببببببببببببببله لثه ش شکافته بعدش دست هام رو شستم و با دست لمسش کردم یه تیزی رو لثه ش بود نمیدونم چرا باورم نمی شد پسر کوچولوی من دندون دار شده . کلی ذوق کردم و کلی آرش رو بوس بوس کردم بعد سریع گوشی رو برداشتم و زنگ زدم به  حسین تا خبر خوش رو بدم. حسین تو سالن سینما بود چون جشنواره سینما حقیقت شروع ش...
23 آذر 1392

هفت ماهه شدم

  هفت ماه از مادر شدنم میگذره و اعتراف میکنم که فکر نمی کردم که این قدر مادر شدن سخت بااشه. خیلی سخته که با هر چیز کوچیکی قلبت تند بزنه که نکنه چیزیت شده باشه نکنه درد و مشکلی داری که من نمیتونم بفهمم .تا حالا دوبار سرما خوردی و تب کردی .سه بارم که واکسن زدی و بااازم تب کردی اونم تب بالا.الان هفت ماه از اومدت میگذره با همهی سختی ها و شیرینی هاش و من تبدیل به یه مامان با  هفت ماه تجربه شدم که خیلی چیز ارزشمندیه . حالا یه اعتراف دیگه بکنم این که فکر نمی کردم مادر شدن این قدر شیرین باااشه . این که یه آدم کوچولو از هر جهت بهت وابسته باشه . دیوونه اون نگاتم وقتی داری شیر می خوری و با اون چشم های خوشگلت تو چشام زل میزنی. دیوو...
17 آذر 1392

علاقه من به تکنولوژی

  علاقه زیادی به کنترل تلویزیون ، مبااایل و صدالبته کیبورد کامپیوتر داری. تا بغل کسی هستی و اون نزدیک کامپیوتره  در یک حرکت سریع خودت رو خم میکنی روی کیبورد و واسه خودت تایپ میکنی   ...
17 آذر 1392

شکست دادن ویرووس دون دون کننده

پسر گلم چند روز بود سرفه میکردی ما بهت دااارو دادیم سرفه ت داشت خوب میشد که یهو تب کردی. تبت هم خیلی بالا بود حتی به ٣٩.٤ هم رسید من و بابا خیلی نگرانت بودیم . بردیمت دکتر و دکتر گفت یه نوع ویروس گرفتی و تبت باید کنترل بشه و هیچ دارویی نداره . خیلی کلافه بودی و همش گریه میکردی فرداش تبت اومد پایین ولی صورت و بدنت دون های ریز زد . بابا جون سر کار بود و من خیلی ترسیدم سریع رفتم تو اینترنت سرچ کردم و فهمیدم خداروشکر این دون ها نشونه خوبی ه و تو داری خوب میشی . سه رو ز این دون ها رو پوستت بود و بعد محو شد و تو پسر قوی من تونستی ویرووس رو شکست بدی .خدارو شکر ایشالله دیگه هیچ وقت مریض نشی ...
14 آذر 1392

اولین مواجهه ی من با دکتر

  بعد از این که واکسن چهار ماهگی م رو زدم خیلی تب کردم . بابا جون و مامان جونم تا صبح بالا سرم بیدار بودن و پاشویم می کردن . دلیلش هم این بود که زدن واکسن مصادف شده بود با اولین روز سرما خوردگی من و از فردا آبریزش م شروع شد و من اولین بیماری زندگیم رو تجربه کردم . بابا جونم اعتقادی به دکتر نداشت چون من خیلی کوچولو هستم  و تو این سن بهم دارو نمیدن  ولی مامان جونم خیلی نگران بود برای همین یه روز صبح من و ورداشتن و رفتیم دکتر   در نگاه اول دکتر خیلی عجیب به نظر می رسید   کارهای عجیبی هم می کرد     بعد رو کاغذ یه چیزایی نوشت و  یه چیزی رو کوبید روش.&n...
2 آذر 1392
1